سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنان پاک, مردان ناپاک! 

ستایش خدای یگانه پاک و ستوده! مخاطب این نشوته مردان هستند البته هر کسی میتواند آنرا بخواند.
زنان پاک و ستوده ی چون مریم (د) و فاطمه (د) ر در نظر بگیرید. شاید نیاز نباشد آسیه دختر شعیب - که پشت سر مردان راه میرفت و با سنگ راه را نشان میداد- را بیاد آورید. ممکن است پاکی این زنان و خوبی آنان شما را بفریبد, نوعی خواستن, اما فریب خود را نخورید. به آسیه بیندیش, زن پاکی که خدا او را دوست دارد و به مقامات بالایی رسید, پرنده اندیشه ی تو تا کجا میرود؟ ین زنان مورد پسند خدا بودند. فاطمه شافع محشر است. باور کن تو با آنان قابل قیاس نیستی. آنان پاکی را به انتها رسانیدن. آنان محبوب خدایند بهتر بگم سوگلی خدایند. یعنی در حد پذیرش خداوند, خداوند بزرگ بیکران خارج از بیکرانی بی مرز و بی سرزمین - که بزرگتر از آن است-, هستند. ام تو چه سهتی؟ من چه هستم؟ ما مردیم؟ مردی اگر علیان و محمدان و حسینان نبودند شایسته آنان بود نه ما! ما چه هستیم؟
              «چشم فرو دوز و بر خود نگر    تا که یابی درون سیم و زر»


نوشته شده توسط مصطفی در شنبه 86/3/26 و ساعت 4:2 عصر
نظرات دیگران()
ماه و پلنگ 
بسم الله الرحمن الرحیم
پلنگ بزرگ گام زنان با گامانی همراه با نوعی پیچش و ناز به سوی آبگیر خود براه افتاد. آبگیری که محبوبترین بخش قلمرواش بود. همه میدانستند شب پلنگ به اینجا می آید و نزدیک آبگیر نمیشدند، هرچند چندباری که یکی دو جانوار به نزدیک آبگیر امدند پلنگ تمایلی برای شکار آنان نشان نداده بود، انگاری شب را برای خوردن نمیپنداشت. گامهای ترازمند پلنگ به نزدیک آبگیر نزدیک میشد و فروغی در چشمان روشن پلنگ میدرخشید هرچه به آبگیر نزدیک میشد گامهایش سنگینتر و کم کم اضطاراب پنهانی در اندیشه اش آشکار میشد. فروغ چشمان از دیدار بود و اضطراب از به پیش رفتن.
سالها بود به نزدیکی این آبگیر می آمد. هرگز شب در آب آبگیر وارد نشده بود. نمیخواست مهپیکر درون آب را با حضور خود آشوبناک کند. تنها مینگریست. به آب به پیکر مهگون. به زیبای آن به سپیدی آن و به زیبایی آن. مست میشد. مخصوصا با بوی یاسان و نرگسان اگر مخلوط میشد هوش از سرش میرفت.
هنوز تمنا داشت. هنوز مانند مردی بود که سالها همسر خود را در آغوش کشیده اما هنوز دست نیازیده است. از رفتن به پیش ماه خود میترسید از شکستن لطافت او ناخوش میشد.
                                 ***
پلنگ جستی زد و به بالای سنگی رفت که لاک پشتی در پشت آن میزیست. لاک پشتی که شاید از آبگیر هم پیرتر بود. سالها بود چندان به آبگیر نمیرفت و بیشتر اوقات را به رفع مشکلات جانوران و دادن پند و اندز سپری میکرد.
  لاک پشت به چشمان پلنگ ساکت نگاهی کرد و نگاهی به بالاتر انداخت لختی درنگ کرد و پیش از انکه پلنگ چیزی بگوید گفت: پدربزرگت هم عاشق ماه بود. انگاری او تویی. اما چیزی که میخواهی بدانی: در پیری چند شبانه روز آنقدر به آبگیر نگاه کرد و چیزی نخورد تا مرد!
او نمیخواست پیر شود. به لاک پشت همچنان نگاه میکرد. تا آنکه در لاک خورد فرو رفت.
                       ****
پلنگ با گامهای استورا به آبگیر رسید و در جایگاه همیشگی قرار گرفت. شب مهتابی بود و ماه نورانی در آبگیر. از کودکی که ماه را یافته بود و فهمیده بود جز در آسمان در این آبگیر هم حضور دارد منتظر این لحطه بود. همه ترس گربه ای خویش را بدور انداخت. با خود میاندیشید باید پیش از هم پاشیدن ماه بگیردش. تمام توان خویش را جمع کرد. ماه چند متر با او فاصله داشت. نمیخواست دور خیز کند به بدن خود لطافتی داد تا پذیرای ماه باشد. و پرید.
پرش زیبایی بود دقیقا در جایی که ماه بود فرود آمد اما این وقتی رید از چیزی که یافت تعجب کرد  اندکی بعد متوجه مجازی بودن ماه آبگیر شد.
              *******
سالهاست در شبها جنگل عقاب طلایی دیده میشود که در اطراف تصویر ماه در آسمان طوافگونه میچرخد و هر شب بیشتر بالا میرود...

نوشته شده توسط مصطفی در چهارشنبه 86/3/16 و ساعت 10:14 عصر
نظرات دیگران()
داستان تک 
راستگو
«.. امروزه شهرهای ما پر از نامهای بیگانه شده است. مغازه داران پوشاکی میفروشند که بر روی آن نوشته های خارجی هست. تولیدکنندگان کالاهای خود را با برچسب خارجی میفروشند. آنقدر زبون شده ایم که مسواک با نوشته ی داخلی نداریم. بر روی همه نوشته شده هارد مدیوم و ... بطوری که زنان خانه دار هم آشنا شده اند. جورابی دیدم بر روی آن به انگلیسی و با الفبای عربی نوشته های بود. یکی از آنها این بود الجوراب الشادی.
خنده ی جمعیت بر میخیزد.
باید گریست. سالها خود را دنباله رو و توسری خور فرنگ میدانستیم عنقریب است از این عربها، دوبی نشینان و ... هم خود را و کالایمان را و شاید فرهنگمان را فروتر دانیم...»
شهلا: بسیار خوب بود آقای دکتر.
دکتر - با خنده ی لیز بر لب-: مقسی!
نوشته شده توسط مصطفی در یکشنبه 86/2/30 و ساعت 3:28 عصر
نظرات دیگران()
سازندگی برای بقاء 
سالیانیست ما یک واردکننده از باختر زمین شده ایم در این خیل واردات بخشی از ناکالاها هم وارد شده است. نه تنها به کشور ما بلکه به جهان وارد شده است. مانند آداب کلاه بر سر نهادن، یا استفاده از اعداد لاتین هر چند ابزار ساخته میهن باشد در حالیکه که هیچ کدام از این دو در ظاهر کالا و ساختنی نیست. اما با ساخت گسترش و حاکمیت میابد. پدران ما سستی کردند.
اینها که گذشت بحث ملی بود اما منطقه ی هست که تازه شکل گرفته است و هنوز کامل نبسته است ولی اخلاقیات در آن نیازمند یاریست. صدای هل من ناصرا ینصرنی اخلاق بگوش میرسد. در پهنه ی تار جهانی (اینترنت) هر کس که بیشتر و مهمتر و موثرتر بسازد میتواند بر این عرصه هم تاثیر گذارد. وقتی اخلاقیات سکولار و یا اخلاقیات بی اخلاقی بعنوان یک عادی به گستره ی همه این تارنما در پایگاههای که همگان به آنان میروند پخش شده است - هیولایی که آگهیهای یاهو در بخش میانی و نه سخت آن قرار دارد- توده از آن چه برداشت میکنند؟ آیا نخواهند چندارید: تار جهانی اینگونست! و آیا آنرا پذیرفته نخواهند دانست؟
راهی نیست جز آنکه سازنده باشیم. نه سازنده ی اخلاقیات سازنده ی تارنما و پایگاههای پر بازدید و در یک سخن محتوی زمانی که ما ساختیم اخلاقیات ما هم گسترش میباید. فرزندان ما خواهند گفت: پدران ما چابکی کردند.
و صلی الله علب محمد و آله اجمعین
نوشته شده توسط مصطفی در چهارشنبه 86/2/5 و ساعت 1:48 صبح
نظرات دیگران()
ایجاد تحول در فرهنگ وبلاگنویسان 
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از نوشته شدن نام این وبلاگ به نام وبلاگ برگزیده، تقاضاهای زیادی برای تبادل پیوند (لینک) رسید و به انها سر زدم تا ببینم چه وبلاگیند. سپس فکری به ذهنم خطور کرد. امروزه بیشتر افراد مینویسن برای آنکگه بخوانندشان یعنی انها وبلاگ دیگران را بخوانند اما خود چندان حوصله ی خواندن وبلاگهای دیگر را ندارند. چند تا زا پیوندهای کنار وبلاگهایمان را مرتب میخواینم؟ چند تا از اونهایی که میریم فقط بخاطر پابرجا بودن روابط و رودروایسی و غیره است؟ چقدر از مطلب این وبلاگها رو با دقت میخواینم فکر میکنیم و نظر میدهیم؟ رفع تکلیف میشود؟ از طرف دیگر ما گاهی- یا بیش از گاهی- مطالبی مینویسیم مهم که از دیدمان هر کسی بهتر است بخوانندش اما شاید زیاد خواننده نشود خیلی از این مطالب را شاید ما نخوانده باشیم این مطلب دوطرفس. در واقع ارتباطات بیش از خود مطلب در تعداد خوانندگان نقش دارد. از طرف سوم دیده ایم مطالب زیادی را که بیخود و کم ارزشند تنها سیاه کردن کاغذ!
سرت را درد نیاورم. پیشنهادی بذهنم رسید. اگر موافقی به من اطلاع بده! یک گروه تشکیل داده میشود از عده ای وبلاگ نویس (ترجیحا آشنا یا مطمئن) که به وبلاگهای هم مرتب سر بزنند و مطلبهای هم را خوب بخوانند (مشخص است باید اینان تونها مطالب سترگ بنویسند هم اکنون هم بگم باید کوتاه نوشت) و نظر میدهند و در صورت نیاز بحث میکنند. البته دیر به دیر خوب بهتر از زود به زود کم مایه است. هر کی از این نظام تنک مایه خسته شده و میتونه تو یان برنامه باشه و میخواد تو یان برنامه باشه تو هیمن مطلب اعلام امادگی کنه! پس از تشکیل این گروه منم نشونی بچه ها رو جداگونه تو وبلاگم میزارم. کم کوتاه دیر پرمایه و مفید!
یا علی

اعضاء:
1-نخستین وبلاگ خانوادگی طلبگی (ریحانه و مهدی )
تا زمانیکه استقبال از این طرح گردد آغاز نیمگردد.

نوشته شده توسط مصطفی در دوشنبه 86/1/27 و ساعت 1:26 صبح
نظرات دیگران()
ساده باشیم 

از زمان قابل توجهی در گذشته به کارهای گرافیکی پرداخته ام. مدت زیادی به بهتر بودن طرح و دید آن آرایش رنگها و .. فکر کردم. طرحهای قابل توجهی زدم و فکر کردم به زیباتر شدن آنها. در زمینه کارهای اسلیمی هم کمی کار کار کردم و نزدیک بود با توجه به شیوه ی خاص خود صاحب قدرت عظیمی شوم.
در وصف پیامبر خوندم که ایشون در خانه تزئینی نمیزاشت وساده میداشت ادامه مطلب...

نوشته شده توسط مصطفی در دوشنبه 86/1/13 و ساعت 10:38 عصر
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شازده کوچولو و توصیف زن
آخه دل من
بحثی در باره نقش مسجدها در برابر تکیه ها در محرم
محبت چیست؟
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا