روزه از خيـــــمه ما دوش همــي شــــــد به شتــاب
عيــــــــد فرخنده فـراز آمـــد، با جــــام شـــراب
چه تــوان کــرد اگـر روزه ز مـا روي بتــافـت
نتوان گفت مـر او را که ز مــا روي متاب
چه شود گر برود گو برو و نيک خرام
رفتن او برهاند همگان را ز عذاب