سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تشریح یک دعوا یا یک شب خیابان شهباز یا حق توحش! 

 

توجه: برخی از واژگان این متن ممکن مناسب نباشد پس لطفا هر کسی نخواند.
آدینه 6/8/84ساعت 8 و حدوداً 40 دقیقه:
از یکی از نقاط جنوب غرب-مرکز تهران سوار اوتوبوس بودم اوتوبوس در خیابان شهباز بود که یک مسافر سن و سال گذشته که ظاهراً سالیانی همکار (همشغل) راننده بود بدلیلی تقاضای خارج ایستگاه کرد راننده که ظاهراً پارسال یک تاوان 2 تومنی داده بود نپذیرفت و این مسئله را عنوان کرد اگه اتفاقی برات بیفته من گیرم و پارسال 2 تومن توون دادم اگه پات پیچ بخوره و ... مسافر-که از این به بعد با نام پیرمرد هرچند 50 و خورده ای ظاهرا بیش نداشت میشناسیمش- توجهی به حرف راننده نکرد بگو مگو ادامه داشت پیرمرد گفت خوبه حالا ماشین برا خودت نیست که از اینجا به بعد حرف اداری شد (جملاتی مانند  اینکه تو به جایی وصلی و ...) در این گیرو دار که خیلی هم حواس من به آنها نبود و اوتوبوس تقریبا به ایستگاه رسیده بود پیرمرد مطلبی که درست نشنیدم راجع به مردی راننده گفت راننده هم گفت اگه خانما نبودم کیرمو نشونت میدادم. اینو که گفت و اتوبوس هم به ایستگاه رسید پیرمرد یقه ی مرد (همان راننده) را گرفت و حرف نامربوطی راجع به خود مرد زد مرد از حرف پیرمرد گذشت  ولی پیرمرد ول کن نبود مرد را به پایین اوتوبوس کشید من ابتدا برای جدا کردن نرفتم ولی وقتی دیدم تلاشها برای جداکردن آنان بی نتیجه و حتی جانبدارانه (یکی از مسافران که ابتدا فکر میکردم همراه پیرمرد است و بعداً یادم افتاد نه با مداخله ی با چاشنی گرفتن مرد نه جداکردن مناسب انجام میداد) است و احساس وظیفه کم کم رفتم پایین و سعی در جدا کردن داشتم پیرمرد یقه رو سفت در حد پاره شدن چسبیده بود و تقاضای حضور پلیس (؟ آخرشم نفهمیدم چرا) را داشت! من سعی در آرام کردن داشتم (راستش از یک سو هم عجله داشتم تا برسم خانه) با جملاتی مانند ماه رمضونه و ... گرفتن دست پیرمرد البته نه خیلی محکم تا نکند با من هم گلاویز شود. سرانجام برای لحظه ای پیرمرد قبول کرد یقه (درستش یخه است) را ول کند کمی بعد مرد سوار اتوبوس شد که پیرمرد حمله کرد زد و خوردی در قسمت راننده ی اتوبوس شد البته جداسازی چندانی نشد. خلاصه دوباره آمدند پایین تا پلیس بیاد (یک نفر با موبایل زنگ زد همان اوایل دعوا ولی ظاهراً نتوانسته بود به 110 زنگ بزند و تا من بودم دیگر نفهمیدم کسی زنگ بزند) یقه در دست پیرمرد همراه بگو و مگوی که تقریباً همیشه بود در این حین حتی پیرمرد به مرد گفت ننت زن مدیرعامله (=مدیرعامل شرکت واحد) راننده هم جوابی داد. این دو دست یکی به یقه و دیگری دست برروی دست آن دو ایستاده بودند کنار محل عبور ماشینها (نزدیک سمت چپ ماشین) من ترسیدم یکی دیگریرا هل بدهد و اتفاقی بد بیفتد خواستم از هر دو تا کنارتر بیایند (با ذکر دلیل) که خوشبختانه اجرا شد .در این گیر و دار بدلیل آنکه پیرمرد یقه ی مرد را گرفته بود و شاید هم کم تلاشی ما موفقیتی در جداسازی صورت نگرفت تا اینکه پیرمرد راضی شد رضایت بدهد اما مرد که سوار اتوبوسش بود و تا قبل از این تقریبا به هر ساز پسرمرد رقصیده بود وحتی صفات زشت ابرازی از سوی پیرمرد را هم در صحنه ای برای پایان یافتن بحث پذیرفت ولی پیرمرد رضا نداد هرگز گفت نه حالا ه به اینجا رسید باید وایسی پلیس بیاد و تاوان پیرهن پاره شده اش را میخواست... در این حین اتوبوس خط دیگری آمد و من در تصمیم عاقلانه ا توجه به احتمال تمام شدن اتوبوسها محل را ترک کردم.
نکات:
اتوبوس های این خیابان شهباز از جاهایی مثل شوش که من 3-4 دفعه بیشتر سوار  نشدم معمولاً از این حوادث داره خدا کنه برا من پیش نیاد اگه کسی برخی از این توهینها رو به من بکنه با توجه به اینکه اصولا آدم قاطیی هستم شاید خدای نکرده..ایشالا که پیش نیاد
بنظر من پیرمرد از چیز دیگری نارحت یا اعصاب خورد بود.
به کسی  بر نخوره ولی بنظر من رانندگان این خطوط - چون من چن بار دیدم- باید حق توحشم بگیرن!
در این مسائل آدم نباید دنبال اثبات حق کسی باشد باید به فکر نشاندن دعوا بود همین! متاسفانه مسافر مزبور (منظورم دومین مسافر است) به این اندیشه چندان وقعی ننهاد کاش بهش گوشزد میکردم.
حالا به عملکرد من چه نمره ای میدهید؟ لطفا از صفر تا بیست نمره بدهید!


نوشته شده توسط مصطفی در شنبه 84/8/7 و ساعت 3:1 صبح
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شازده کوچولو و توصیف زن
آخه دل من
بحثی در باره نقش مسجدها در برابر تکیه ها در محرم
محبت چیست؟
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا