آیا میشود از این مرحله بگذرم؟ نه نه میشود؟ نه نه میشود؟ تا لبه رفتم خودت دیدی! ولی خدایا بار دیگر جه شود؟ دستامو بگیر تو دستت شعر عاشقونه بخون یه بوسم بهم بده نکنه این رویاها تموم شه خدا جون! من بهت بوس بدم؟ من طاقتشئ ندارم خدایا به تو بوس بدم! شرمنده منو باید تحویل بگیری تا نگندم خدایا به حق پنج تنت نیفتما؟ نیفتما؟ نیفتما؟
نوشته شده توسط مصطفی در جمعه 84/4/31 و ساعت 11:44 عصر
نظرات دیگران()
خدایا! بزرگا! ضربات شلاق وار شهوت را چه کنم؟
نوشته شده توسط مصطفی در سه شنبه 84/4/21 و ساعت 2:28 صبح
نظرات دیگران() از دیشب غم عجیبی منو گرفته بود. البته دلایلی هم میتونست داشته باشد مثل قرار آدینه که مردد بودم درسته یا نه و به پایگاه اطلاع رسانی برادر فاضل رفتم و پرسیدم و هنوز جوابش نیمده. ولی خب قضیه میتونه چیزی دیگه باشه صبحی یعنی یازده نیم رفتم هیئت هرچند هیئت مورد داشت ولی بهرحال عزاداریی کردیم البته بیشتر برام مهمه که نشون بدم عزادارم. خلاصه از اونجا که برگشتم الان احساس راحتی میکنم غمم کمتر شده امبیدوارم... .خلاصه که ما عزاداریم. عزادار صاحب عزا! راستی تازگی فهمیدم بی اهل بیت نمیشه جلو رفت نوشته شده توسط مصطفی در یکشنبه 84/4/19 و ساعت 2:41 عصر
نظرات دیگران()
خدایا مرا ببخش! به پایان رسید آْن روزها و شبها پایان آمد! دیگه به کمک تو تگراری ندارند!توکل بر تو آشتی آشتی آشتی باشه؟ دیگه تکرار نمیکنم
نوشته شده توسط مصطفی در جمعه 84/4/17 و ساعت 12:41 صبح
نظرات دیگران() نام: بداندیش صفت: ناسپاس محل زندگی: ژرفای تباهی عنوان: خدانشناس پیشه: گناهکاری وضعیت ظاهری: black مایل به کثیفی قد: بیش از نیاز وزن: گمتر از نیاز آرزو: زیاد! ولی نه تو حد آرزو داشتنم نیست امید: خدا نامید: خدا دوست: خدا دشمن: خدا گرایش: کج توانایی: توجیه جرم: نادانی، سفاهت، نفهمی، جهل، در یک کلام خدانشناسی اصلا خدا کیه؟ فقط نمیدونم چرا به آ‹امش نمیرسم!!!!!!! حکم: نداریم خدا بخشنده تره. دعام کنید.(کاش معنی این حرفو حداقل ... نه کاش خدا رو میفهمیدم، خودمو) نوشته شده توسط مصطفی در جمعه 84/4/10 و ساعت 3:20 عصر
نظرات دیگران()
امروز به دارش زنند و فردایش آتش و دیگر روز بر بادش. و چون فردایش آیی از آن چیزی نبینی.
نوشته شده توسط مصطفی در جمعه 84/4/3 و ساعت 9:14 صبح
نظرات دیگران() هوا گرم است؟ نه سرد سرده آه! من یه چند گناه کردمو اینهمه کفاره! آره کمه میدونم ولی تو خداییها! دعا کنید خدا ببخشه! نوشته شده توسط مصطفی در پنج شنبه 84/4/2 و ساعت 1:29 صبح
نظرات دیگران() نوشته شده توسط مصطفی در چهارشنبه 84/4/1 و ساعت 5:30 عصر
نظرات دیگران() روزی روزگاری تو دشت زندگی میکردم. دشت سرسبز، نه! نه! قشنگتر از اون دشت زرد بود طلایی بود. باهاش میدویدم میجهیدم آب میخوردیم میرقصیدم گل میگفتم گل میشنیدم. صفایی بود هوایی بود. الاله هر گوشه دشت جوونه زده، خنده بر لب شقایق شکوفه زده، مهر از آستین سپر در آمده، دل من از شادی غنجرده، بود و بود و بود و بود.من نوازشش میکردم اون سرشو خم میکرد من میرفتم اون لباسمو میکشید. من غلط میزدم اون میدوید اون میپرید من میدودم. من شعر میخوندم اون لب میزد من میخوابید اون لیس میزد. نوازش گردن درازش چه هوایی داشت. الان بغض گلومو گرفته دارم میترکم، اشک تو چشام موج زده، هییی اون غمگینه غمگینه غمگینه! اشکم سرازیر، دلبند تیر، ای خداااااااااااااااا! چرا؟ فقط چرا؟ مگه چند سالشه؟ این همه غم؟ نفسش گرفته! فشار عصبی! اشکم دیگه رو گونم غلطید و عن قریب است که بیفتد. چند سال بود نگریسته بودم ولی آیا من او را نگریستم؟ به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون آخر تو ای دوست دعاش کنید! نوشته شده توسط مصطفی در جمعه 84/3/27 و ساعت 4:51 عصر
نظرات دیگران()
رسیدن به آرامش؟ این بازی بسیاری است. از سوی ما ندانیم که خدا برای چه اصلا این بازی رو گذاشته و از سوی دیگه میخواهیم به انتهایی آن برسیم ولی آیا انتهایی هم دارد؟ عدهای گویند
عشق دریایی کرانه ناپدید شاید خوش به حال کسانی که در این دنیا غرق شدهاند. خدایا چگونه میتوان در این دنیا غرق شد؟ خدایا ته بازی کجاست؟ چرا نمیشه همیشه و دائم در حس و حال باشیم؟ آخر مگر تو ما را دوست نداری؟ پس چگونست ما گاهی شادمان و گاهی غمگین، گاهی سرمست و گاهی سرگرانیم. به والله خودت میدانی اخر رحمی! تو مظهر عشقی دانای ضمیری عاشق قدیمی دانم که دوستم داری ولی... مهربانا مها نگارا مانا خدایا ربا صمدا خوبا منا دلا عاشقا گواها به حق 5 تن! هوووم آه! ---------- پانوشت: خسته شدم از بس موسیقی گوش دادم. از دیروز کارم به گوش دادن قران هم رسید. دیگر نمیخواهم با موسیقی خود را هماهنگ سازم شاید ترک کنم موسیقی این مخدر را! الا ای ... نمدانم چه دانم؟ چه گویم؟ چه شنوم؟ چه کنم؟ چه شود؟ چه آرد؟ چه برد؟ آه ه ه ه ه ه ه ه الان خیلی راحتتر شدم الهی منانی سپاست باد سایهات بر سر ما گستراد . نوشته شده توسط مصطفی در سه شنبه 84/3/24 و ساعت 1:57 عصر
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|